loading...

سفر نویسنده

اگر آن را بسازی، خواهند آمد...(مزرعه رویاها)

بازدید : 751
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 11:17

گمانم خوابِ جشن عروسی می‌دیدم که گوشی‌ام زنگ خورد. با چشمان بسته گوشی را برداشتم و جواب دادم. صدای نخراشیده‌ای گفت: آقای فلانی؟ من فلانی هستم مسئول تالار فلان. بنا به دستور وزارت فلان و فلان، برنامه‌های عروسی اسفند و فروردین تا اطلاع ثانوی لغو شده، وظیفه داشتم خبر بدهم...با صدای نخراشیده گفتم ممنون که خبر دادید. عذرخواهی کرد که از خواب اول صبح بیدارم کرده. گفتم اشکالی ندارد و قطع کردم. خبر را با یک چشم نیمه‌باز به میمِ عزیز و همسر رساندم. گوشی را کنار تخت انداختم و بالش را زیر سرم جابجا کردم و خوابیدم. دیگر خواب عروسی ندیدم.

فروشگاه لوازم استخر در شیراز
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 29
  • بازدید کننده دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 214
  • بازدید ماه : 437
  • بازدید سال : 25180
  • بازدید کلی : 32130
  • کدهای اختصاصی