loading...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

بازدید : 777
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 11:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سفر نویسنده

گمانم خوابِ جشن عروسی می‌دیدم که گوشی‌ام زنگ خورد. با چشمان بسته گوشی را برداشتم و جواب دادم. صدای نخراشیده‌ای گفت: آقای فلانی؟ من فلانی هستم مسئول تالار فلان. بنا به دستور وزارت فلان و فلان، برنامه‌های عروسی اسفند و فروردین تا اطلاع ثانوی لغو شده، وظیفه داشتم خبر بدهم...با صدای نخراشیده گفتم ممنون که خبر دادید. عذرخواهی کرد که از خواب اول صبح بیدارم کرده. گفتم اشکالی ندارد و قطع کردم. خبر را با یک چشم نیمه‌باز به میمِ عزیز و همسر رساندم. گوشی را کنار تخت انداختم و بالش را زیر سرم جابجا کردم و خوابیدم. دیگر خواب عروسی ندیدم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: قرار بود فردا شب که بشود برویم سر خانه زندگی خودمان؛ قسمت نبود.

* خوابیدن،خوابیدن،خوابیدن

سفر نویسنده

این طرح را یک دوست عزیز هم‌دانشگاهی‌ به مناسبت تولدم برایم درست کرد. خودِ خودِ منم حتی در فرم خوابیدن.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 7
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 116
  • بازدید سال : 276
  • بازدید کلی : 32675
  • کدهای اختصاصی